که دانه ریزد. که چینه فروپاشد. که دانه افشاند. که دانه پراکند. که دانه پخش کند. که هر یک از حبه ها که دارد فروافکند چنانکه نخل ثمر خود را: چو گاوی در خراس افکند پویان همه ره دانه ریز و دانه جویان. نظامی. رطب پیش دهانش دانه ریزست شکر بگذار کو خود خانه خیزست. نظامی. ، دارای دانه های ریزه و خرد. که دانه های خرد دارد. خرددانه. مقابل دانه درشت. مقابل درشت دانه
که دانه ریزد. که چینه فروپاشد. که دانه افشاند. که دانه پراکند. که دانه پخش کند. که هر یک از حبه ها که دارد فروافکند چنانکه نخل ثمر خود را: چو گاوی در خراس افکند پویان همه ره دانه ریز و دانه جویان. نظامی. رطب پیش دهانش دانه ریزست شکر بگذار کو خود خانه خیزست. نظامی. ، دارای دانه های ریزه و خرد. که دانه های خرد دارد. خرددانه. مقابل دانه درشت. مقابل درشت دانه
خاگینه را گویند و به عربی عجّه خوانند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغات) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 365) (از فرهنگ جهانگیری) : جوز گوز و لوز بادام است و عجه خایه ریز. (از نصاب الصبیان)
خاگینه را گویند و به عربی عَجَّه خوانند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغات) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 365) (از فرهنگ جهانگیری) : جوز گوز و لوز بادام است و عجه خایه ریز. (از نصاب الصبیان)